ارغوان جونارغوان جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

به رنگ ارغوان

دخملی من روزت مبارکک

عشق مامان روزت مبارک دخمل من امسال دومین سالیه که میتونم به دخترم تبریک بگم فرشته من تو ارزوی  مامان و بابا بودی اگه هزار بار خدا رو بابت تو شکر کنیم بازم کمه...همیشه دلم یه دخمل ناز عین عین خودت میخواست که خدا بهم داد... مرسی خدا جونم.... شرمنده هستم بابت عکس..چون دوربین به لطف شما 1 ماه تو نمایندگیش بود 1 ماهم ظول کشید تا بابا وقت کنه بره بگیرتش...واسه همین با گوشی ازت عکس گرفتم...تو اولین فرصت عکس های تو دوربین و میزارم...... چیکار کنم دست خودم نیستت...باید بگم و بنویسم خدا جونم شکرت   ...
7 شهريور 1393

ناراحتی مامان تو اوج خوشحالی

نازدونه من تو این روزا که خیلی خیلی خوشحالم یه اتفاق بد افتاد..یه نفر که خیلی  خیلی دوسش داشتم و واقعا فرشته بود از میان ما رفت ...مامان بهترین دوستم... خاله بهترین دوستم.... بهترین دوست مامان بابام...خلاصه خیلی خیلی دوسش داشتم و اصلا باورش برام سخته که الان نیست...اره دخملم دنیا خیلی کوچیکه و زود میگذره ... قدر ادمهای خوب و مهربون و که کنارمون هستن نمیدونیم ... وقتی از کنارمون رفتن تازه به خودمون میایم...خدا رحمتش کنه ...واقعا از ته ته قلب براش ارامش و رحمت و از خدا میخوام چون واقعا اینجور انسانها باید امورزیده بششن...روحش شاد.... خدا یا شکرت  
4 شهريور 1393

هورااااااا بلاخره راه افتادی دخمل قشنگم

راه افتادنت مبارک...بلاخره بعد 15 روز از اولین قدمت خودت پاشدی و شروع به راه رفتن کردی. نازدونه من تو 14 ماه و نیمگی قشنگ راه افتادی .. مامانی فدات که انقدر خوشمل راه میری ... البته مدام میوفتی ولی دوباره بلند میشی ادامه میدی...قابل ذکره که روز به روز بهتر میشی...خلاصه این ارزوی منم براورده شد...دیگه ازت هیچی نمیخوام خوشگلم.. فقط فقط عشق من باش ...به بابا محمد همیشه میگفتم ارغوان راه بیوفته دیگه تمومه... خلاصه خیلی خودتو واسه ما لوس میکنی لوسی من...بابا از سرکار میاد خودتو براش قایم میکنی تا نازتو بکشه بعد خودتو پرت میکنی بغلش و پایین نمیای..فدای دخمل بابایی خودم بشم...این روزا خیلی خوشحالم خیلی ولی...... تو پست جدا برات مینویسم چرا؟ &nbs...
3 شهريور 1393
1